امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی من

مهر

          امیرعلی خیلی از مهر خوشش می آد تو عکس بالا ببینید چطور ذوق کرده که مهر تو دستشه و اون رو از دستش نگرفتم...یه روز که برای نماز ظهر به حرم رفتیم شروع کرد از ابتدای صف به جمع کردن مهر مردم که جلوشون بود همشون رو جمع می کرد و جلو خودش می زاشت کمی که باهاش بازی میکنه اگه یه لحظه ازش غافل بشم و چشم منو دور ببینه مهر رو می کنه تو دهنش تا بخورتش  به زور و گول زدن بهش فرنی و غذا می دم اما مهر رو دوست داره بکنه دهنش و بخوره این چه سری داره من نمی دونم والله ...
30 دی 1392

بدون عنوان

این سبزک براتون آشنا نیست؟؟؟اون دست با آستین آبی چطور؟؟درسته ....خودشه...امیرعلی من تو حرم خادمهای اونجا از این وسیله زیاد دارند و امیرعلی هم که کنجکاویش ماشاالله داره...دست می زد بهشون...منم از یکیشون گرفتم و دادم دست امیرعلی  تا ویارش بخوابه. چقدر امیرعلی خوشحال شد وقتی دادم دستش..خیلی براش جذابیت داشت....اما کمتر ازچند ثانیه خانم خادم ازمون گرفت انگاری زیاد خوشش نمی اومد امیرعلی ما با وسیله کارش بازی کنه  خوب چه ایرادی داره دل بچه شاد می شه....از قدیم گفتن تا توانی دلی بدست آور...همش که نباید این سبزک بخوره تو سر مردم و بگین حجاب حجاب..یه کم بدید بچه ها ببینین چقد ذوق می کنه و دلشون شاد می شه.. ...
30 دی 1392

بدون عنوان

عزیز خوبم آسوده بخواب...امیرعلی من تو زیباترین هدیه ی خدا برای منی...آرامش تو را از خدا می خواهم و همیشه کنارت هستم پس آسوده بخواب بهترین هدیه ی خدا.... ...
30 دی 1392

کافی شاپ

  ایشون که معرف حضور هستند درسته خودشه!!!! امیرعلی من تو کافی شاپ هتل لم داده..........خدارو شکر اینجا دختر مشهدی نیست امیرعلی جمع کن خودتو ...
25 دی 1392

دختر بعدی

      ماجرای امیرعلی من، با دختر مشهدی ها به پست قبلی ختم نمی شه.......این قصه سر دراز دارد.....بعد از فرار زینب خانم، آقازاده من یه کیس دیگه پیدا می کنه......ببینید چطور نگاه می کنه ......کمی تعلل هم می کنه انگار اینبارمنتظر اجازه والده محترمه است     دست دختر را می کشه و دختر بی نوا چسبیده به مادرش ....منم می رسم و به دختر مشهدی کمک می کنم تا از دست امیرعلی من نجات پیدا کنه....خلاصه آقاپسر رو جمعش می کنم و  تا منو عروس دار نکرده سریع میارمش هتل......... ...
25 دی 1392

دختر مشهدی

سلام به همه دوستای خوب منو و امیرعلی من،  تو این پست می خوام از ذوق کردن امیرعلی وقتی که دختر میبینه براتون بگم تو صحن حرم نشسته بودیم که یه دختر بچه نازی پیداش شد اسمش هم زینب خانم بود امیرعلی ما هم ذوقی کرد و مدام پالتو دختر را می گرفت و می کشید طرف خودش و می خواست دست کنه تو چشم دختر بیزبون....     زینب خان پا میزاره به فرار و مهرش حلال و جونش آزاد می کنه و میره اما امیرعلی من دست بردار نیست و چهار دستت و پا برو به دنبال دختر مورد نظرش     تو رو خدا ببینید این پسر ما چطور میره دنبال دختر مردم....مارو باش که می گفتیم زنش نمی دم اما این وروجک از ده ماهگی دنبال کیس مورد نظر میگرد...
24 دی 1392

بدون عنوان

امیرعلی من تمام تلاششو می کنه تا بایسته اما هنوز جرات قدم برداشتن بدون اینکه دستش رو به جایی بگیره نداره.......کنترل تلویزیون رو گرفته و می خواد کانال عوض کنه...عزیزم عاشق موسیقی و برنامه عمو پورنگ است...ببینید چقدر با جدیت کنترل رو به طرف تلویزیون گرفته ...
24 دی 1392

بدون عنوان

سلام به همه دوستان و فامیلای شمالی امیرعلی من منو و امیرعلی از سفر سه روزه مشهد برگشتیم دوروزش عالی بود اما روز سوم امیرعلی به شدت مریض شد سرمای خیلی سختی خورد دو باری هم دکتر رفت و آمپول زد بطوری که سه روز منو خونه نشین کرد و داشتم ازش پرستاری می کردم خدارو شکر الان بهتره و و پیش مادربزرگشه ....نمی خوام دیگه از بیماری و سختیش بگم  انشاالله هیچ بچه ای مریض نشه و امیرعلی من هم همیشه شاد و سلامت باشه....پس روز آخر مشهد رو از ذهنمون دیلیت می کنیم و عکسها و خاطرات دوروز که خوب بود رو براتون می زارم....اینجا هتل میزبان مشهد است و امیرجونی با بلوزی که خاله مریم از شمال براش خریده بود نشسته....مشهد هم یاد همتون بودیم و براتون کلی د...
23 دی 1392

برف

قبل از رفتنمون به مشهد شیراز بعد از چند سالی برف  اومد........برفش هم زیاد بود سه شنبه 17دی تعطیل رسمی شد و منم خونه پیش امیرعلی بودم  کمی رفتیم تو برفها و عکس گرفتیم. اینجا هم امیرعلی تو بغل بابایی هستش و داره تو هوای برفی حالی میبره...جای همه ی دوستان و فامیلای شمالی امیرعلی من خالی بود ...
23 دی 1392